درسهایی از شریعتی(2)
فرنود حسنی

در نقلی از نیچه خواندم، هر کس که چرایی داشته باشد در زندگی با هر چگونه ای خواهد ساخت وبه نظرم آمد که این جمله نزدیکترین و قریبترین تعبیر از حیات تا شهادت دکتر می تواند باشد. زیرا در گفتار و دغدغه ها و دلواپسی خای وی به خوبی می توان به خط روشن چرا زیستی؟ در زندگی او پی برد و همین علم بر جواب چراهای خود بود که توانست او را در برابر چگونه ها و شاید ها و باید ها پا برجا نگه دارد و به عبارت بهتر می توان گفت دکتر شریعتی از دسته به چرا مرگ خود آگاهان به حساب می آید زیرا که او به واقع توانسته بود برای چرای زندگی خود جواب مشخص و هدف معینی بیابد و با این انگیزه به یقین برسد و دقیقاً پس از این مرحله بود که رسالت خود را به عنوان یک روشنفکر اسلامی برای آگاهی مردم و دادن بینش چراز یستی به آنان آغاز کرد.

هیچگاه برای من دور از توجه نبود اینچنین دلواپس و نگران و آرامش بخش و تسلی دهنده بودن یک مرد که چون مولایش درد یک خلق را بر دوش خود احساس می کردو قلبش سپر نیش خنجرهایی بود که از پیش و از پس از خودی و اجنبی به سمت خلق هجوم می آورد. انچنان که لحظه به لحظه گفتارش با فرزند و همسر و دوستانش به امید بخشی می پردازد و در واقع از کسی که برای رسیدن به یقین و بود مطلق آنچنان که بر می آیددر مسیر عشق و تسلیم و توکل حرکت کرده انتظاری به جز این نمی توان داشت.در این شماره نیز به مطالعه آثار دکتر می نشینیم و جملات گرانبهایی از این معلم شهید را به شما عزیزان تقدیم می کنیم .
1)آدم بی سواد سیاستش قیل و قال های بی ریشه است و خدمتش پوچ و حقیر و زندگیش سطحی و عامیانه و بی ارزش.
2) ارزش و عمق و اصالت هر کاری به میزان خود آگاهی، رشد شخصیت و سرمایه و غنای فرهنگ و فکر آدمی وابسته است.
3)آنچه عطش مرا سیراب می کند، فلسفه است و اشراق و زیبایی و عشق و شعر و این است که هر جا همه یکجا جمع می شوند مرا از شور و شوق ولذت و مستی به اوج رضایت  و سیری و سیرابی وجودی می رساند و به معراج روح می برند.
4)ملیت یک واقعیت است و ایدئولوژی یک حقیقت .اولی چگونه بودن انسان را حکایت می کند دومی چگونه باید شدن را،آن جبری است و این اختیاری
5) مذهب نیز یک ایدئولوزی است. ایدئولوزی ادامه غریزه است در انسان. علم هدایت است و شیوه زندگی و نیروی راه و جهت یابی و مکتب هنر خودسازی.
6)در برابر استعمار و امپریالیسم سرخ و سیاه تکیه گاهم ملت است. در برابر سلطه فرهنگی غرب تکیه گاهم تاریخ و فرهنگ خودم. از میان همه فرقه ها و تلقی های مختلف اسلامی تشیع و از اقسام آن تشیع علوی
7) تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می پیوندد:آزادی، عدالت، عرفان
اولی شعار انقلاب کبیر فرانسه بود و به فساد کشیده شد
دومی شعار انقلاب اکتبر بود و به سرمایه داری وجمود کشیده شد
سومی شعار مذهب بود و به خرافه و خواب کشیده شد.
8)خواندن را با آثار مترلینگ آغاز کردم.
9)پس از خیانت ناگثین قاسطین حداکثر بهره برداری را از این نکث کردند و آن بهره گیری از خریت آمیخته به حسد مارقین است.
10) در سفر وقتی می توانی سفر را بفهمی که غیر از تغییر مکان تغییر زمان هم بدهی. ازقرن خودت بیرون روی و چندی در عصری دیگرنسیمن کنی، سفر در جغرافیا اگر با سفر در تاریخ همراه بود سفر تمام شده است.
11)هر کس آنچنان که می میرد زندگی می کند، هر کس آنچنان که در بیداریست خواب می بیند.
12) زندگی=نان، ازادی، فرهنگ، ایمان و دوست داشتن
13) پرومته راستین ما علی است.

بازگشت به صفحه فهرست مقالات فرهنگي- اجتماعي

 

 

 

 

 

 

 

                         
     
 

©2006 Copyright Farnood.com All Rights Reseved.