شريعتي ، انديشه فردا
فرنود حسني
انسان ها از نظر دايره تفکر به دو دسته تقسيم مي
شوند. گروهي کبک
وارسر به کار خويشتن دارند و بي
توجه به اتفاقات و وقايع اطراف خويش به حيات خود
ادامه ميدهند و با مرگ هم تمام مي شوند زندگي اين
دسته در محيط بسته و دايره وار شامل حرکات و افعال
تکراري و روزمره است و به همين دليل افکاروسطح
دانش آنها نيز از اين محدوده فراتر نمي رود.
برخلاف اين دسته افرادي هستند که زندگي را از افق
هاي بلند تري مي بينند و نگاه ژرف تري به مسائل و
اتفاقات محيط خود دارند. اين دسته از مردم دو بار
زندگي مي کنند يک بار پس از تولد و ديگر بار پس از
مرگ البته در بار دوم اين تفکر آنهاست که به حيات
خود ادامه مي دهد. آنها با مرگ تمام نمي شوند چون
دايره فکر دوران حياتشان به فراتر از زمان و مکان
اختصاص داشته و به همين دليل ماندگار مي شوند نه
خودشان که نامشان و انديشه اشان...
شريعتي انديشمند و متفکر بزرگ ايران زمين از جمله
اين انسان ها بود .
ü
او فرزند زمان خود بود .
در
دوران حيات پر مخاطره و غير يکنواختش هيچگاه از
کنکاش و مبارزه دست بر نداشت و از همان آغاز
نوجواني به گونه اي زيست و به گونه اي خواند و به
گونه اي نوشت و به کونه اي گفت که ظرف حياتش به
زودي لبريز نشود. از همين روست که وقتي آثارش را
مي خوانيم همچنان بوي تازگي مي دهد بوي افکاري که
از يک ذهن پويا و انديشمند سرچشمه گرفته. شريعتي
زمانه خود را خوب شناخت. شريعتي زمين خود را خوب
شاخت. دردهايش را فهميد و لمس کرد. زندانهايي که
براي آزادي کشيد. سخنراني هايي که در ارشاد کرد
و.... همه و همه نشن از آن دارد که حاصل سالها
تحصيل و تدريس منجر به دست يازيدن وي به يک تحليل
جامع و درست و منطقي از زمان و فرا زمان خود شده
است. او مدينه فاضله جامعه خود را به روشني تصوير
مي کرد و به روشني از دردهاي جامعه خود سخن مي
گفت.
ü
او پدر زمان ما بود.
هر
نسل و اجتماعي بنيان هاي فکري و انديشه اي خود را
مديون بزرگان و انديشمندان پيش از خود است.ما نيز
در مباحث گوناگون اسلام شناسي و جامعه شناسي تا
حدود زيادي به انديشه ها و افکار شريعتي مديون
هستيم هر جند که مي دانيم هر دوره تاريخي داراي
شاخص ها و اولويت هاي فکري و فرهنگي و اجتماعي و
سياسي خاص خود است و بسياري بر افکار شريعتي در
زمان حاضر خرده مي گيرند اما با اين حال هنوز هم.
بخش زيادي از انديشه ها و افکار دکتر شريعتي در
حوزه مذهب، پيرايش ديني و مسائلي که به حوزه اصلاح
و پيرايش و نوزايي انديشه ديني
مربوط ميشود همچنان معتبر و موضوع روز است.
و
نبايد اين نکته را فراموش کنيم که به دور از هر
گونه تعصب خشک نسبت به شريعتي برخي از تئوري هاي
دکتر همانطور که خود ايشان هم در سخنراني هايشان
تاکيد داشتند دچار اشتباه و مرور زمان هستند. زيرا
بخشي از انديشه هاي ايشان مربوط به دوران حيات
خودشان وشرايط فرهنگي سياسي و اجتماعي همان زمان
بوده مانند مسئله بازگشت به خويش که يکي از تزهاي
اصلي شريعتي بود و طبعا در دوره اي که به يک
استقلال سياسي و فرهنگي نسبی رسيده ايم و با
مشکلات بومي خود دست و پنجه نرم ميکنيم ديگر مسئله
روز نيست.
همانطور که اشاره شد شريعتي افرادي که از دسته
دوم بودند دو دوره زندگي دارند و در اين دو
دوره نيز افکار و انديشه هاي آنهاست که دچار تحول
،نوآوري وتحول مي شود طبعً شريعتي نيز از اين
جريان خارج نبوده و همانطور که افکارش در طول حيات
دچار تحولات روحي و انديشه اي بوده بعد از حياتش
نيز جريان فکري راه افتاده به مدد افکار او توانست
تحولات زيادي را درجامعه ايجاد کند.
درست به مانند قلبي که در يک عمل پيوند از بدن يک
مرده خارج و به بدن يک فرد ديگر پيوند زده مي شود؛
افکار شريعتي نيزدر روح و فکر افراد مرده و به
ظاهر زنده زمان خود اثر کرد و توده ها را به خروش
و حرکت و کنکاش واداشت و اين جريان و حيات به
افراد آينده نيز تزريق شد و انتقال يافت.
مدينه فاضله شريعتي در آينده:
متفکران بزرگ و کساني که با انديشه و کنکاش در متن
جامعه توانسته اند به ديدگاه روشني از ساختار
جامعه برسند همواره براي ملت خود يک اتوپيا و
يا همان مدينه فاضله را تصوير مي کنند .
نمايه اي از تمام ظرفيت جامعه اي که در زندگي
ميکنند ويا شايد جامعه اي مترقي و متعالي که آرزوي
ان را دارند. جامعه يا مدينه فاضله دکتر شريعتي به
عنوان معدود افرادي که از دو شاخه ايراني اسلامي
به هويت و ذات جانعه خود مي نگريست جامعه کتاب ،
ترازو و آهن بود
اين يعني چه؟ اين سه عنصر چه نمادي را نشان مي
دهند .
اصولاً شريعتي از سه چيز رنج مي برد و سکوت را بر
اين سه چيز جايز نمي دانست هر چند که ازآندسته
انسانهايي بود که سکوت را خيلي دوست مي داشت. اول
اينکه او از فقر آگاهي و دانش در جامعه خود رنج مي
برو و تمام تلاشش اين بودکه در ميان مردم جامعه
خود علي الخصوص قشر جوان که آينده سازان فرداي
کشور بودند ايجاد تحول فکري و فرهنگي کند. دوم
اينکه او از فقر عدالت در جامعه ناراضي بود و براي
همين هم سالها زندان و خفقان و هجرت را به جان
خريد و از آن چه اعتقاد داشت براي آزادي نوشت و در
تهايت هم از فقر اقتصادي جامعه در عذاب بود و هر
جند که خود را از خيلي ماديات بي نياز کرده بود
اما تحمل رنج هموطنان خود را نداشت و آرزو داشت
بتواند جامعه اي توام با توسعه اقتصادي و صنعتي
براي کشورش ببيند.
و در واقع منظور او نيز از سه عنصر کتاب و ترازو
وآهن دستيابي به اين سه آرزو و ايده آل بود.
فرازي از وصيت نامه دکتر به جوانان
وآخرين وصيتم به نسل جوانيکه وابسته آنم و از آن
ميان به خصوص روشنفکران و از اين ميان بالاخص
شاگردانم که هيچوقت جوانان و روشنفکر همچون امروز
نمي توانسته اند به سادگي مقامات حساس و موقعيت
هاي سنگين به دست آورند اما آنچه را در اين معامله
از دست مي دهند بسيار گرانبها تر از آن چيزيست که
به دست مي آورند و ديگر اين
سخن يک لاادري فرنگي که در ماندن من سخت سهيم بوده
است که شرافت مرد همچون بکارت يک زن است. اگر
يکبار لکه دار شد ديگر هيچ چير جبرانش را نمي
تواند.
وديگر اينکه نخستين رسالت ما کشف بزرگترين مجهول غامضي است که
از آن کمترين خبري نداريم و آن متن مردم است و بيش
از آن که به هر مکتبي بگرويم بايد زباني براي حرف
زدن با مرم بياموزيم و اکنون گنگيم. ما از آغاز
پيدايشمان زبان آنها را از ياد برده ايم و اين
بيگانگي قبرستان همه آرزوهاي ما و عبث کننده همه
تلاشهاي ما است و آخرين سخنم به آنها که به نام
روشنفکري گرايش مذهبي مرا ناشناخته و قالبي مي
کوبيدند.اينکه: ايمان درذ دل من عبارت از آن سير
صعودي يي است که پس از رسيدن به بام عدالت اقتصادي
به معناي عملي کلمه و آزادي انساني به معناي غير
بورژوازي اصطلاحً در زندگي آدمي اغاز مي شود.
گزينش از
با مخاطب هاي آشنا
آزادي
اي آزادي من از ستم بيزارم از بند بزارم از زنجير
بيزارم از حکومت بيزارم از بايد بيزارم از هر چه و
هر که تو را در بند مي کشد بيزارم....
اي آزادي چه زندانها برايت کشيده ام و چه زندانها برايت خواهم
کشيد چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل
خواهم کرد. اما خود را بعت استبداد نخواهم فروخت.
من پرورده آزادي ام استادم علي است. مرد بي بيم و
بي ضعف و پر صبر و پيشوايم مصدق مردي که هفتاد سال
براي آزادي ناليد.
گزينش از خود
سازي انقلابي
بازگشت به صفحه فهرست مقالات فرهنگي-
اجتماعي |