مجموعه زنجیر

سایر آثار این مجموعه:

بی نام
دیوار شب مرگ بار

چه خسته ام امروز
رخت بی بختی
قصه یک شهر
آه آزادی
ژ - 3
زمستان
در افق تلخ خورشيد
سمت امید
زندگي....مرگ
در کرانه های ابدیت
باید رفت
سیب
زندگی...
از اندوه سرشار
سرخ چیست؟
قصه اشکها


بازگشت به صفحه اصلی مجموعه های شعر

از اندوه سرشار

 

ما ايستاده ايم

دو نگاه خسته

در دو سمت تنهايي

يک طرف من

حجم پوچي پر الفاظ مکرر وحشي

که براي اخرين وداع

 آستيني به چنگ نمي دهند

يک طرف تو

دشت اندوهي

پر چشم اندازهاي محدود مه آلود

که براي عرياني بغضت

راهي نشان نمي دهند

آسمان مي داند

-شايد-

که چه اندوهي داريم

رنگ ابرهايش

رنگ دل ماست

ما خواستيم که بدانيم

ناشن آن باغ کجاست

آن زمان مي شد حتي

در بيشه خلوت اشکي

حرف را فهميد

شايد آن ابر غمگين جوان مي دانست

غصه ها چرا صميمي تر شده اند

حرف آخر را چگونه بايد گفت

حرف آخر را

به سان آن ابر مردد که ببارد

يا برود

من نوشتم

تو گريستي

سالها بعد

ما خفته ايم در دو سمت تنهايي

يک طرف من در گور محوي از برف

بي نگاه از همه چيز

يک طرف تو در خاک خواب آور مرگ

بي نگاه از هيچ

و دگر هيچ

و دگر هيچ

زآن پس که شکست اين دل ما

دل ما تنهاست

دل ما تنهاست

ابرها چه نزديکند امروز

آسمان غمگين

پشت اين درها، ديوارها

لحظه هاي من مي ميرند

پشت آن خورشيد ها

اشکهاي تو مي رويند

ما چه سرشاريم از درد

چه لبريز از اندوه

با ديوانه مي وزد سرد رنگ

ويرانه رويا خالي است

چه روزي

چه روزگاري که گذشت

در حسرت برف بکري

که به گامي آبستن کردن

و راز شفاف خوشبختي را

پنهان کردن

تا گل آخرين بوسه بماند

در اين ميان

آسمان چه جوابي خواهد داشت

ابرها که نمي دانند

شاد باش

پشت اين ديوارها

سهم ما از مرگ جداست

و هيچ کس نمي داند

ما چه اندوهي داريم

 

23/10/80

 

 

 

 

 

 

 

 

                         
     
 

©2006 Copyright Farnood.com All Rights Reseved.