مجموعه زنجیر

سایر آثار این مجموعه:

بی نام
دیوار شب مرگ بار

چه خسته ام امروز
رخت بی بختی
قصه یک شهر
آه آزادی
ژ - 3
زمستان
در افق تلخ خورشيد
سمت امید
زندگي....مرگ
در کرانه های ابدیت
باید رفت
سیب
زندگی...
از اندوه سرشار
سرخ چیست؟
قصه اشکها


بازگشت به صفحه اصلی مجموعه های شعر

قصه اشکها

 

رنج وفاداري اشک ها

قصه اي بيش نبود در دل ما

زندگي حتي به نفس کشدن هم نمي ارزيد

ديرگاهي پيش از اين

آن دو چشم کوچک گريان

ديگر نگريستند

و به اندازه پلک تنهايي

فاصله افتاد بين ما

آري، آري من از اين فاصله ها مي ترسيدم

گفته بودم يکبار

با هيچ خاطه عهدي نبستن

مگر به پاي اشکم کشانده باشد

اما من که صورت مرگ خويش را

نقش مي زنم همه عمر

چه دلخوش باشم به زندگي

اما من که مي گريم

هر روز

برگور آن دو چشم وفادار معصوم

چه اهيمت دارد؟!

اينجا هيچکس براي تنهايي يک مترسک اشک نخواهد ريخت.

 

5/10/80 

 

 

 

 

 

 

 

 

                         
     
 

©2006 Copyright Farnood.com All Rights Reseved.