واژه گم
شده ما
به راستي
در دوردست
چرا مي تابد آفتاب
چرا پرنده
تنهاست آنجا
و چيست آن
واژه گمشده؟
در ترانه
اي گمشده
در رويايي
گمشده
من اگر خود
باز بتوانم گفت
آه وقت
زاده شدن
فرياد را
ما ايمان
کرديم
عشق را
ما ايمان
کرديم
شعر را
ما ايمان
کرديم
و کفر کوچک
ما
جز از براي
آشنايي کوچک ما نبود
وقتي که در
پاييز
حسرت
زمستان را داشتيم
من اگر خود
باز بتوانم گفت
در سکوت و
سخن
ما را به
فتح خورشيد ايمان نبود
چرا که
آفتاب ما در دوردست ها مي تابيد
چرا که
واژه گم شده ما
راز دوردست
ها بود
15/7/80 |